گروه نمایشی کوسا گلین در سطح شهر جمع شده و یک نفر در پوشش کوسه و مرد بی ریش و زنی با لباس عروس و همراهانشان به اجرای نمایش پرداخته و وعده بهار داده و از مردم شادباش می گرفتند.
مردی کوسه بر خری می نشسته و کلاغی در یک دست و بادزنی در دست دیگر گرفته که با آن خود را باد می زده و در شهر می گشته است. این نمایش یا بازی پیش از فرا رسیدن سال نو و در اواخر زمستان اجرا می شد و چون کوسه در فصل سرما خود را باد می زد این عمل او برای مردم خنده دار بود. از سوی دیگر کوسه با عمل خود نشان می داد که زمستان به پایان می رسد و بهار در راه است و در واقع گرما و حرارت زندگی دوباره به سراغ طبیعت می آید . کوسه در مقابل این کار خود تحفه می گرفت .
نحوه اجرای این مراسم به این صورت بود که معمولاً 50 یا 40 یا 30 و یا 18 روز مانده به عید نوروز چوپانان برخی از شهر ها و روستا ها دور هم گرد میآمدند و سپس پرتقال یا انار خریداری میکردند به آن در اصطلاح محلی «کوساپایی» گفته میشد . بعد چند نفر از آنها مامور میشدند که این میوهها را بین خانهها توزیع کنند این میوهها بشارتی بر آمدن کوسه و یارانش و فرا رسیدن فصل بهار و نوروز بود. دوسه روز پس از توزیع میوهها زمان اجرای مراسم فرا میرسید و گروه کوسا از خارج روستا با رقص و پایکوبی وارد روستا میشوند . این گروه از چهار شخصیت و در برخی از مناطق استان زنجان از پنج شخصیت اصلی تشکیل میشد که...
عبارت بودند از:
1-کوسا
2- گلین ( که به او صنم و عروس نیز میگفتند )
3- دؤل چالان
4- تورباچی
5- قاراکوسا
کوسه که وارد خانهها میشود این شعر را میخواند :
بایراما اللی گون قالیب ( پنجاه روز به عید مانده ) در گروههایی که آق کوسا و قاراکوسا نقش میکردند .
گاه جدالی بین آن دو در میگرفت که در نهایت به شکست قاراکوسا میانجامید .
قارا بولود قارلا داغی ( ای ابر سیاه کوه را با برف بپوشان )
داغلار باشی شره لن ( ای قلههای کوهها گرم شوید )
قیرخ گون قالیب قیش قورتولا ( چهل روز مانده زمستان تمام شود )
قیرخ بئله قار یوللا یئره ( چهل برابر این برف به زمین بفرست ) و اهالی به همراهی آق کوسا چنین میخواندند
کوسا عمی جان قار قالمیب دای یئرده ( عمو کوساجان ، دیگر برف بر روی زمین نمانده است)
گون بورولوب، قار اریب ( نورخورشید به این منطقه تابیده و برفها آب شدهاند )
نفس گلیب دیر یئره ( زمین با تنفس مجدد جان تازهای یافته است)
در آذربایجان گروه "کوسا گلین" با آواز و شعر خوانی وارد شهر شده و می خواندند:
آی کوسا، کوسا گلسنه ( ای کوسه، کوسه اگر بیایی)
گلیب سالام وئرسنه ( بیایی و سلامی دهی)
کؤمچه ( چؤمچه ) نی دولدور سانا (پیمانه پر کن و هدیای خود را بشمار)
کوسانی یولا سالسانا ( کوسه را راهی کن و روزهای باقی مانده تا عید را بشمار)
آی اویروغو – آی اویروغو (ای دغل باز حیله گر – ای دغل باز و حیله گر)
ساققالی ایت قویروغو ( ریش همچون دم سگ)
کوسام بیر اویون ائیلر (کوسه ام رقص را آغاز می کند)
قوردونان قویون ائیلر ( رفتار گرک با گوسفند می کند)
در ابهر کوسه ای ها در خانه بزرگتر آبادی اعمال بخصوصی انجام می دهند، به این ترتیب که اول گلین وارد خانه می شود و خود را در گوشه ای مخفی می کند؛ بعد کوسه وارد می شود و سراغ او را می گیرد و چند دفعه صدایش میزند.
اما چون اثری از او نمی بیند خود را روی زمین ولو می کند و می میرد.
صاحبخانه که طبعا آدم ثروتمندی است قبلا یک قراره پارچه خریداری کرده است و وقتی کوسه می میرد پارچه را به عنوان کفن به او می دهد و گاهی ممکن است عوض پارچه، پولی به صورت مخارج کفن و دفن – به او بدهد که در هر حال کوسه زنده می شود. گلین هم پیدا می شود . بعد همگی خداحافظی می کنند و می روند.
در ابهر کوسه که وارد خانه ها می شود این شعرها را می خواند :
بایراما اللی گون قالیب
کوسانین پایین گتیر
پارالاما بوتون گتیر
بایراما اللی گون قالیب
********************
پنجاه روز به عید مانده
سهم کوسه را بیاور
پاره نکن و درسته بیاور
پنجاه روز به عید مانده است.
ممکن است شعر را این جور بخوانند :
قوزو ، قوزو ، گلدی قوزو
قیرمیزی قوزو گلدی
بایراما اللی گون قالمیش
قیرمیزی قوزو گلدی
آی صنم ، ددم
ننه م سنه قوربان صنم
آی صنم ، جان صنم
من سنه قوربان صنم
*********************
بره ، بره ، بره آمد
بره ی قرمز آمد
پنجاه روز مانده به عید
بره ی قرمز آمد
ای صنم ، پدرم
مادرم ، قربان تو ای صنم
ای صنم ، ای صنم جان
من قربان تو ای صنم
در ابهر کسانی که فرزند پسر ندارند ، نذر می کنند که اگر صاحب پسری بشوند، هر وقت کوسه به خانه آنها آمد، بچه را در توبره او بیاندازند. آن وقت اگر آرزویشان برآورده شود همین کار را می کنند و کوسه هم توبره به دوش مدتی در وسط حیاط می رقصد.
آن وقت مادر بچه یک لباس از قبیل شلوار یا کت به کوسه می دهد. شاید به همین خاطر است که بچه ها با دسته کوسه خیلی شوخی می کنند و به آنان کلوخ یا گردو می پرانند.
مردم کیوی خلخال عقیده دارند که آمدن کوسه تمام غم و اندوه و رنج سال گذشته را از خانه ها بیرون می برد و در عوض در سال آینده، شادی و خوشی می آورد.
همچنین در سال آینده اثری از قحطی و خشکسالی وجود نخواهد داشت. ضمن این جشن چه بارندگی بشود چه نشود، اجرا می شود.
بچه ها هم سعی می کنند به هر ترتیب که شده با کوسه ای ها شوخی کنند و سر به سر آنان بگذارند حتی به طرفشان کلوخ یا گردو پرتاب می کنند چون معتقدند که هرکس سربه سر کوسه ای ها بگذارد عاقبت بخیر می شود.
در ضمن اهالی بر این عقیده اند که رسم کوسه باید حتما برگزار شود تا گوسفندها از بلا محفوظ بمانند و مردم هم در سالی که در پیش است خوش و خرم باشند.
- ادبیات شفاهی آذربایجان ، م.کریمی
- مازقامئت ، آذربایجانلی لرین ائیلنجه هؤرونو
- مجله ائل اوبا ، با ذکر نام نویسندگان در سایت >>>