یکی از مراسمی که همراه با رقص و نمایش اجرا می شد مراسمی بود که بی شباهت به پیک نوروزی نبوده است ، این مراسم کوسا اویونی ( کوسه بر نشین یا کوسه گردانی ) نام داشت. واژه کوسا بر گرفته از کوسان یا همان گوسان به معنی خیناگران و نوازندگان دوره گرد است . و از سوی دیگر کوسا در زبان آذربایجان به مردمی گفته می شود که فقط در زنخش موی روئیده و گونه هایش بدون مو باشد. چون این مراسم را فردی کوسه اجرا می کرده است ، این نام را بر بازی نهاده اند.

"کوسا گلین" دسته نمایش شادی آور هستند که در اواخر زمستان وارد شهر شده و با ورود خود نوید بهار را داده و با اجرای نمایش شادی و پایکوبی می کردند.
گروه نمایشی کوسا گلین در سطح شهر جمع شده و یک نفر در پوشش کوسه و مرد بی ریش و زنی با لباس عروس و همراهانشان به اجرای نمایش پرداخته و وعده بهار داده و از مردم شادباش می گرفتند.

مردی کوسه بر خری می نشسته و کلاغی در یک دست و بادزنی در دست دیگر گرفته که با آن خود را باد می زده و در شهر می گشته است. این نمایش یا بازی پیش از فرا رسیدن سال نو و در اواخر زمستان اجرا می شد و چون کوسه در فصل سرما خود را باد می زد این عمل او برای مردم خنده دار بود. از سوی دیگر کوسه با عمل خود نشان می داد که زمستان به پایان می رسد و بهار در راه است و در واقع گرما و حرارت زندگی دوباره به سراغ طبیعت می آید . کوسه در مقابل این کار خود تحفه می گرفت .

 نحوه اجرای این مراسم به این صورت بود که معمولاً 50 یا 40 یا 30 و یا 18 روز مانده به عید نوروز چوپانان برخی از شهر ها و روستا ها دور هم گرد می‌آمدند و سپس پرتقال یا انار خریداری می‌کردند به آن در اصطلاح محلی «کوساپایی» گفته می‌شد . بعد چند نفر از آنها مامور می‌شدند که این میوه‌ها را بین خانه‌ها توزیع کنند این میوه‌ها بشارتی بر آمدن کوسه و یارانش و فرا رسیدن فصل بهار و نوروز بود. دوسه روز پس از توزیع میوه‌ها زمان اجرای مراسم فرا می‌رسید و گروه کوسا از خارج روستا با رقص و پایکوبی وارد روستا می‌شوند . این گروه از چهار شخصیت و در برخی از مناطق استان زنجان از پنج شخصیت اصلی تشکیل می‌شد که...

عبارت بودند از:

1-کوسا

2- گلین ( که به او صنم و عروس نیز می‌گفتند )

3- دؤل چالان

4- تورباچی

5- قاراکوسا

قاراکوسا که نماد سیاهی و تیرگی بود در تمام مناطق آزربایجان در میان گروه کوسا گلین دیده نمی‌شد و در برخی مناطق مثل خرمدره در برابر شخصیت دیگری بنام « آغ کوسا» که نماد روشنایی و پویایی بود ایفای نقش می‌نمود .

قارا کوسا جزیی از گروه کوسا گلین (حاجی فیروز)





آغ کوسا یک شلوار خیلی گشاد و یک جفت جوراب پشمی می‌پوشد و پاچه شلوار را در جوراب فرو می‌کند و ریسمان نازکی را محکم روی آن می‌بندد یک جفت چارق را به پا می‌کند و یک کپنک کهنه روی پیراهن بلندی که پوشیده به تن می‌کند و یک کمربند پهن هم روی آن به دور کمر می‌بندد و یک کلاه که از پوست بز سفید درست شده و به آن «کوسا بورکی » می‌گویند به سر می‌گذارد و یک چماق بزرگ به دست می‌گیرد و سه تا زنگ شتر هم از کمربند خود آویزان می‌کند که در تمام مدت بازی و راه رفتن و تکان خوردن صدا می‌کند . از موی اسب یا پشم هم یک سبیل کت و کلفت می‌گذارد .

قاراکوسا هم مثل آق کوسا لباس می‌پوشد ولی در کلاه او فرق زیادی هست . زیرا کلاهش از پوست بز سیاه درست شده و طوری است که روی آن سه تا سوراخ وجود دارد و وقتی کلاه را به سر می‌گذارد تمام سر و صورت وگردنش زیر کلاه می‌ماند و فقط از دو سوراخی که مقابل چشمانش تعبیه شده می‌بیند و با سوراخ سوم که مقابل دهانش قرار دارد حرف می‌زند .

دؤول چالان (  نوعی طبل dövul هست )  : که مخصوص زدن دؤل است

تورباچی ، یکی دو نفر هم به اسم تورباچی هستند که کیسه های بزرگی به دست دارند و هدایای سخاوتمندان و هدیه دهندگان را جمع آوری می کنند. 

صنم که عروس آن جمع است . پسری تازه سال و نوجوان است که یک دست لباس و مرتب و تمیز زنانه به او می‌پوشانند . این لباس عبارت است از یک پیراهن بلند که تا پشت پا می‌رسد . دامن یا تومان کونیک و یا روسری چون لباس را پوشید یک دستمال هم دور سر خود می‌بندد و البته گاهی برای اینکه شناخته نشود یک روبند به صورت می‌زند .

گروه کوسا گلین پس از ورود به روستا برنامه‌های خودشان را آغاز می‌کنند کوسا و صنم با نوای موسیقی دول چالان شروع به رقص و پایکوبی می‌کردند و با خواندن شعرهایی به آواز، فصل زمستان و شروع فصل بهار و نوروز را نوید دادند . این رقص‌ها و پایکوبی‌ها بیهوده و تفننی نبوده بلکه به گفته استاد جابر عناصری... محصور در رازها و رمزها و استعاره ما هستند . یعنی استماد از نیروهای ماوراء طبیعی وخفیه برای مدد رساندن به مردم برای مقابله با سرما . گروه کوساگلین با کسب اجازه از صاحبان خانه‌ها به داخل خانه روستاییان می‌رفتند کمتر خانواده‌ای پیدا می‌شد که در را به روی آنان باز نکند . چون را ندادن این گروه به خانه را گچسته و نامبارک و آمدنشان را شگون و مبارک و مایه خیر و برکت می‌دانستند گروه پس از ورود به خانه اقدام به رقص، آواز و شیرین کار می‌کردند .






 کوسه که وارد خانه‌ها می‌شود این شعر را می‌خواند :

بایراما اللی گون قالیب ( پنجاه روز به عید مانده ) در گروه‌هایی که آق کوسا و قاراکوسا نقش می‌کردند .
گاه جدالی بین آن دو در می‌گرفت که در نهایت به شکست قاراکوسا می‌انجامید .
در ضمن این درگیری، قاراکوسا خطاب به ابرها و قلل کوهها با فریادی رعشه آور ندا می‌داد .
قارا بولود قارلا داغی ( ای ابر سیاه کوه را با برف بپوشان )
داغلار باشی شره لن ( ای قله‌های کوهها گرم شوید )
قیرخ گون قالیب قیش قورتولا ( چهل روز مانده زمستان تمام شود )
قیرخ بئله قار یوللا یئره ( چهل برابر این برف به زمین بفرست ) و اهالی به همراهی آق کوسا چنین می‌خواندند 
کوسا عمی جان قار قالمیب دای یئرده ( عمو کوساجان ، دیگر برف بر روی زمین نمانده است)
گون بورولوب، قار اریب ( نورخورشید به این منطقه تابیده و برفها آب شده‌اند )
نفس گلیب دیر یئره ( زمین با تنفس مجدد جان تازه‌ای یافته است)

گروه کوسا گلین پس از رقص و آواز خوانی و انجام نمایش‌های ویژه، هدیه‌ای از صاحب خانه دریافت می‌کردند و سپس آن خانه را ترک کرده و به خانه‌ی دیگری می‌رفتند. هنگامی که گروه کوسا از خانه‌ای بیرون می آمدند تا به خانه دیگر بروند مردم آبادی و بخصوص بچه‌ها با گلوله‌های برفی که در زبان ترکی  آذربایجانی« قار توپوزی» نام دارد، گروه کوسا را می‌زدند و معنی آن کار این بود که زمستان و فصل سرما را از روستا بیرون برانند تا فصل بهار فرا رسید . بسیاری از مردم روستا نذر می‌کردند که اگر کوسا بیاید به او هدیه‌ای بدهند تا حاجتها و آرزوهایشان برآورده شود . 


ویدیوی کوتاهی از اشعار کوسا در لینک زیر :



مجریان این مراسم آیینی – سنتی چوپانان بودند، چوپانان هنگامیکه فصل زمستان و سرما به درازا می‌کشید . پول و آذوقه‌ی زمستانیشان به پایان می‌رسید . به همین دلیل برای تامین نیازهای خود دست به اجرای مراسم « کوساگلین» می‌زدند . «کوسا» در زبان ترکی آزربایجانی به مردی گفته می‌شود که جز در چانه در قسمتهای دیگر صورتش مو نروییده باشد و چون این مراسم توسط مردی کوسه اجرا می‌گردید . این نام را بر آن مراسم نهادند .


در آذربایجان گروه "کوسا گلین" با آواز و شعر خوانی وارد شهر شده و می خواندند:

آی کوسا، کوسا گلسنه ( ای کوسه، کوسه اگر بیایی)

گلیب سالام وئرسنه ( بیایی و سلامی دهی)

کؤمچه ( چؤمچه ) نی دولدور سانا (پیمانه پر کن و هدیای خود را بشمار)

کوسانی یولا سالسانا ( کوسه را راهی کن و روزهای باقی مانده تا عید را بشمار)

آی اویروغو – آی اویروغو ‌(ای دغل باز حیله گر – ای دغل باز و حیله گر)

ساققالی ایت قویروغو ( ریش همچون دم سگ)

کوسام بیر اویون ائیلر (کوسه ام رقص را آغاز می کند)

قوردونان قویون ائیلر ( رفتار گرک با گوسفند می کند)


این رسم در اکثر شهر های آذربایجان از جمله تبریز ، ارومیه ، اردبیل ، زنجان ، قزوین ، همدان ، ساوه ، آستارا ،انزلی ، سنقر ،بیجار و... اجرا می شده است. ولی امروزه این نوع مراسم در بعضی شهر ها و روستا اجرا می شود....





قیشدان چیخدیخ ، یازا گیردیک ، وئرین ، وئرین بولودلارا کؤینک آلاق

با گذشت زمان در کوسا اویونی تغییراتی بوجود آمد بدین صورت که بازیگر نقش کوسا صورتک بز به صورت میزد و یا کلاهی از پوست بز بر سرش می گذاشت که اگر رنگ کلاه سفید بود بازی را آغ کوسا و اگر سیاه بود قره (قارا) کوسا می گفتند.
گاهی کوسا با زن و بچه های خود به در خانه ها می رفت و به رقص و پایکوبی می پرداخت ، اشعاری مربوط به ایام نوروز و مبارک بودن این ایام می خواند و به کمک همراهانش یعنی زن و بچه هایش شیرین کاریهایی انجام می داد و اهل خانه را به وجد می آورد و در مقابل هدایایی از اهل خانه می گرفت و آنگاه در حق آنها دعا می کرد.




در ابهر کوسه ای ها در خانه بزرگتر آبادی اعمال بخصوصی انجام می دهند، به این ترتیب که اول گلین وارد خانه می شود و خود را در گوشه ای مخفی می کند؛ بعد کوسه وارد می شود و سراغ او را می گیرد و چند دفعه صدایش میزند.

اما چون اثری از او نمی بیند خود را روی زمین ولو می کند و می میرد.

صاحبخانه که طبعا آدم ثروتمندی است قبلا یک قراره پارچه خریداری کرده است و وقتی کوسه می میرد پارچه را به عنوان کفن به او می دهد و گاهی ممکن است عوض پارچه، پولی به صورت مخارج کفن و دفن – به او بدهد که در هر حال کوسه زنده می شود. گلین هم پیدا می شود . بعد همگی خداحافظی می کنند و می روند. 

در ابهر کوسه که وارد خانه ها می شود این شعرها را می خواند :


بایراما اللی گون قالیب

کوسانین پایین گتیر

پارالاما بوتون گتیر

بایراما اللی گون قالیب

********************

پنجاه روز به عید مانده

سهم کوسه را بیاور

پاره نکن و درسته بیاور

پنجاه روز به عید مانده است.

ممکن است شعر را این جور بخوانند :

قوزو ، قوزو ، گلدی قوزو

قیرمیزی قوزو گلدی

بایراما اللی گون قالمیش

قیرمیزی قوزو گلدی

آی صنم ، ددم

ننه م سنه قوربان صنم

آی صنم ، جان صنم

من سنه قوربان صنم

*********************

بره ، بره ، بره آمد

بره ی قرمز آمد

پنجاه روز مانده به عید

بره ی قرمز آمد

ای صنم ، پدرم

مادرم ، قربان تو ای صنم

ای صنم ، ای صنم جان

من قربان تو ای صنم






باورها و اعتقادات

در ابهر کسانی که فرزند پسر ندارند ، نذر می کنند که اگر صاحب پسری بشوند، هر وقت کوسه به خانه آنها آمد، بچه را در توبره او بیاندازند. آن وقت اگر آرزویشان برآورده شود همین کار را می کنند و کوسه هم توبره به دوش مدتی در وسط حیاط می رقصد.

آن وقت مادر بچه یک لباس از قبیل شلوار یا کت به کوسه می دهد. شاید به همین خاطر است که بچه ها با دسته کوسه خیلی شوخی می کنند و به آنان کلوخ یا گردو می پرانند.

مردم کیوی خلخال عقیده دارند که آمدن کوسه تمام غم و اندوه و رنج سال گذشته را از خانه ها بیرون می برد و در عوض در سال آینده، شادی و خوشی می آورد.

همچنین در سال آینده اثری از قحطی و خشکسالی وجود نخواهد داشت. ضمن این جشن چه بارندگی بشود چه نشود، اجرا می شود.

بچه ها هم سعی می کنند به هر ترتیب که شده با کوسه ای ها شوخی کنند و سر به سر آنان بگذارند حتی به طرفشان کلوخ یا گردو پرتاب می کنند چون معتقدند که هرکس سربه سر کوسه ای ها بگذارد عاقبت بخیر می شود.

در ضمن اهالی بر این عقیده اند که رسم کوسه باید حتما برگزار شود تا گوسفندها از بلا محفوظ بمانند و مردم هم در سالی که در پیش است خوش و خرم باشند.






قایناقلار :

  • ادبیات شفاهی آذربایجان ، م.کریمی
  • مازقامئت ، آذربایجانلی لرین ائیلنجه هؤرونو
  • مجله ائل اوبا ، با ذکر نام نویسندگان در سایت >>>

چهارشنبه 10 بهمن 1397
بؤلوملر : آداب و مراسم,